سلام بچه ها.
خوبیین؟؟؟؟ امروز میخوام براتون قصه بگم!!!
یکی بود یکی نبود
زیز گنبد گبود،یکی بود تو خارج بنامJASTIN BEABER
این دوست ما خیلی خوشگل،خوشتیپ،ایس بالا!خوش صدا و... بود
کار این دوست ما خوانندگی بود و توی پارتی های دختر و پسر قاطی پاتی میخوند و خیلیم دوست نا محرم داشت!
و این ور دنیا یکی بود بنام جانباز 98%،این دوست ما بخاطر این که چندین سال پیش دوستایJASTI BEABERما که تعدادشون خیلی خیلی بیشتر از اونا بود به خاک کشورش تجاوز نکنن و ناموس مردمو نبینن رفته بود با اونا جنگ کنه که جانباز شیمیایی شده بود یعنی الان نه میتونه درست نفس بکشه نه میتونه درست حرف بزنه،نه میتونه درست غذا بخوره و هر چی که ما ها بدون مشکل انجام میدیم اونا نمیتونن درست انجام بدن!
خلاصه واستون بگم چندین سال که از این جنگ میگذره ابجی ها و داداش های ما دارن به اهنگایی که اون بابا داره میخونه رو که اصلانم هیچی نمیفهمن گوش میدن و عکسشو میزنن به دیوار اطاقشون!!!!!!
حالا شما خودتون قضاوت کنید بچه ها!!!!!!
با عمو خدافظی کنین>>>>>>>>>>>>بای بای عمو!!!
به امید دیدار بچه
محمد عاشقتونه!!!!!!!به مولا راس میگم.
:: موضوعات مرتبط:
جالب!!! ,
,
:: برچسبها:
قصه ی JASTIN BEABER ,
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2